لغزش هرگز یک حادثه نیست؛ لغزش علامتی است که نشان می دهد در برنامه خود دستاویزی داشتهایم....
وقتی خدا از پشت آمد و دستهایش را روی چشمانم گذاشت، از لابه لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم....
قصد کرده است خدا جلوه ی دیگر بکشد
سوره یِ مریمی از سوره یِ کوثر بکشد
بگذارید همین جا به قدش سجده کنم
نگذارید دگر کار به محشر بکشد
دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد
از خداوند فقط مِنَّت دختر بکشد
مادرِ دَهر نزائید و نخواهد زائید
آن که را از سرِ این آینه معجر بکشد
بالِ جبریل به این قُبه تمایل دارد
تا دمشق ست چرا جای دگر پر بکشد؟!
زینب آنقَدر بزرگ است که آماده شده است
یکسره جام بلای همه را سر بکشد
قبل از اینی که خودش جلوه کند آماده ست
عالمی را به تماشایِ برادر بکشد
علی اکبر لطیفیان
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد
من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر تو است
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
سید حمیدرضا برقعی
کودکی ام را دوست دارم!
روزهایی که به جای دلم سر زانوهایم زخمی بود....
وقتی داری یواشکی یه کاری رو میکنی
علاوه بر چپ و راستت یه نگاه هم به بالا بنداز
یا مهدی!
سالهاست که از سقف نگاهمان آب می آید!
تو که بیایی از این خانه خواهم رفت...
عیب از کجاست؟ غیبت او بیدلیل نیست
چون ذاتاً آفتاب به مردم بخیل نیست
ما فرع خاک پای تو هستیم ای حبیب!
خاکی که سر به سجده نیارد، اصیل نیست
باید میان کوره بسوزد که گُل کند
دل تا میان شعله نیفتد، خلیل نیست