یک قدم جلوتر
نقل شده روزی مردم تصمیم گرفتند تا از عالمی با تقوا و صاحب نفس دعوت کنند تا مردم را نصیحت کند.
موعد فرا رسید و جمعیتی زیادی در مجلس گرد آمده بودند تا بتوانند در جایی نزدیک به عالم مستقر شوند.
عالم رسید...
جمعیت به گونه ای زیاد بود که برای عبور عالم چاره ای جز بلند شدن مردم نبود، از این رو پیرمردی از جلو منبر برخواست و گفت:
"هر کس از جایش بلند شود و یک قدم جلو بیاید"
مردم بلافاصله با صدای صلوات از جا برخواستند و کوچه باز کردند تا عالم عبور کرد و بالای منبر مستقر شد. اهل مجلس هم در جایشان نشستند و پس از ختم صلواتی سکوت کردند تا عالم سخنش شروع کند.
مجلس را سکوت فرا گرفت و گوش ها منتظر...
چرا آقا شروع نمی کند؟!
عالم هیچ نمی گوید!
از جلوی منبر شخصی گفت: حضرت استاد استدعا داریم ما را نصیحتی کنید، امید است در زندگی بدان عمل کنیم تا سعادتمند شویم.
عالم گفت: چه بگویم؟! تمام حرف من را این پیرمرد گفت!
""هر کس از جایش بلند شود و یک قدم جلو بیاید""
ـ هر چه میخواستم بگویم درون جمله این پیرمرد بود!
سپس از جایش بلند شد و گفت همین یک جمله، نصیحت من به شماست و جمعیت را ترک نمود و رفت...!